گاهی دلت میگیرد از این همه سرعت..از این شتاب در گذر ساعت و دقیقه و ثانیه.. دلت میخواهد فریاد بزنی:"وایسید..من تحمل ... ادامه مطلب

اصلا میدونی چیه؟ من لج میکنم باخودم و تصمیم میگیرم که اصلا اصلا دیگه نگرانت نباشم... شاید اینطوری بهتر بتونم نبودنت رو ... ادامه مطلب

میگم آدمها هم خیلی خیلی باهم فرق دارند ها... نه..فکر نکن که دارم کشف علمی بزرگی میکنم یا اینکه با خودم ... ادامه مطلب

یک وقتهایی دلم میخواد یک طوری بنویسم که واقعا مطابق میل و دلم باشه و اصلا نترسم از اینکه شاید ... ادامه مطلب

بعضی وقتها دلم خیلی برای خدا تنگ میشه.اونقدر که حس میکنم در حقش ظلم کردم که به عنوان معبود من ... ادامه مطلب

امروز با خبر شدیم که پدر یکی از دوستان داداشم که البته من هم میشناختمشون و سنی ازشون گذشته بود ... ادامه مطلب

با خودش میگه,ازدواج کردم که استقلال داشته باشم.میخواستم از این زندگی دنیایی آزاد بشم.گفتم بسم الله.باید هزینشو بدی.باید دوری رو ... ادامه مطلب

خب. کلا اگه بخوام بگم الان چه احساسی دارم باید بگم,تصور کنید که به  دختر بچه ملوستون قول دادید که براش ... ادامه مطلب

به یک سری نتایج عجیب و غریبی رسیدم برای خودم که در نوع خودش باز متفاوته. اینکه بعضی جاها اصلا درست ... ادامه مطلب

بعد از ظهر 13 به در یا روز طبیعت, عین فشار قبر میموند برام.اصلا نمیگذشت.همش رو اعصابم بود.آخه این روزها ... ادامه مطلب